loading...
پورتال حقوقی سید محمد حسنی
سید محمد حسنی بازدید : 189 دوشنبه 26 اسفند 1392 نظرات (0)

                                                                   به نام خالق هستی

                          تجدد و تحجر دو لبه پرتگاه جهنم

                       اوصاف جهنم وبعضی از اصحاب جهنم

 http://up.pixbaz.com/2010/images/jhyhrrgxihv3vn5se0.jpg

                

از حضرت علی ( علیه ا لسلام ) روایت شده که فرمود : جهنم هفت در دارد که طبقه طبقه است ، در این حال حضرت دستهای خود را روی هم گذاشت و فرمود : اینطور ! ـ امّا ، خداوند هر یک از بهشتها را در عرض یکدیگر قرار داده است ، ولی دوزخ را به طبقاتی تقسیم نموده و هر طبقه را بالای طبقه دیگر گذاشته است .

 

     پایینترین طبقةآن جهنم است ، و بالای آن لظی و بالای آن حطمه و بالای آن سقر و بالای آن جحیم و بالای آن سعیر و بالایآن هاویه . (1)

 

      در « تفسیر علی بن ابراهیم » ،آمده است : از هر دری اهل یک امت وارد می شوند (2) . و در روایت ابوالجارود (3) ، حضرت امام باقر( علیه ا لسلام ) در تفسیر این آیه شریفه میفرماید : به من اینگونه رسیده است و خدا داناتر است ، که خداوند برای جهنم هفت دَرَک قرار داده است :

 

     درک اول دوزخ ، « جحیم » است که اهل آن بر روی سنگی ایستادهاند که از شدّت حرارت آن ، مغزهایشان ، پیوسته در حال جوشش است ( مانند محتویات یک دیگ ) .

 

     در قرآن کریم در25 مورد از دوزخ به « جحیم » یاد شده است ، مثلاّ این آیه : « فَاَمّا مَنْ طَغی وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنیا فَاِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمأوی » (4)

 

    یعنی : اما کسی که طغیان کرد وزندگی دنیا را برآخرت ترجیح داد ، جایگاه او « جحیم » است

 

      به گفته راغب در مفردات ، واژه جحیم از ماده جَحْمْ ، به معنای شدت برافروختن آتش است (5) ولی در« صحاح اللغه » به آتش عظیم که طبعاً با شدت حرارت و ا لتهاب همراه است ، معنا شده است .

 

        درک دوم لظی است ؛ آتش شعلهوری که جوارح ، دست و پا و ... را میسوزاند ، وپوست رامیکند ؛ خداوند در قرآن کریم ، پس از اشاره به حال مجرمانی که در قیامت ، دوست دارند همسر و برادر و فرزندان وعشیره و قبیله خود وآنچه که درزمین ( در زندگی خویش ) مالک بودند را برای نجات خویش قربانی کنند تا از آتش جهنم رهایی یابند ؛ می فرماید :

 

 

 

کَلّا اِنَّها لَظی ، نَزّاعَه لِلشَّوی تَدْعُوا مَنْ اَدْبَرَ وَ تَولّی ، وَ جَمَعَ فَاَوْعی (6)

 

      یعنی : اینچنین نیست که آنها می پندارند (که بتوانند با فدیه دادن از آتش برهند ) ، بلکه آن ، لظی ( آتش سوزان ) است ؛ پوست را میکند و کسانی را که به فرمان خدا پشت کرده اند به سوی خود فرامیخواند وآنان که مالها را جمع آوری کردند ( بدون آنکه حقِ مستحقان را بدهند) را به سوی خود میکشد .

 

 

 

    واژة « لظی » در قرآن کریم تنها یک بارآنهم در سوره معارج آمده است . (7)

 

 

 

                درک سومِ دوزخ ، سقر (8) است که حرارت آن ، ( هیچ یک از دوزخیان را ) نه باقی میگذارد ، نه رها میکند ، بلکه همه را میسوزاند ، و با حرارت خود ، پوست بدن جهنمیان را داغ میکند و تغییرمیدهد .

 

 

 

    « سقر » از ماده « سَقْر » ( به معنای دگرگون گشتن وذوب شدن بر اثر تابش آفتاب ) گرفته شدهاست .

 

« سَأُصْلِیهِ سَقَر وَ ما اَدْراکَ ماسَقَر، لا تُبْقی وَ لاتَذَر ، لَوّاحَهً لِلْبَشَر » (9)

 

     یعنی : ( آن متکبر معاند ) در سقر انداخته خواهد شد و توچه میدانی سقرچیست ، آتشی است که نه بر جای میگذارد و نه رهایش میکند.

 

اوصافی که در آیات فوق در باره شدت عذاب در« سقر » ذکر شده ، میرساند که : پوست تن را بکلی دگرگون می سازد و چیزی از آن را به حال خود باقی نمیگذارد .

 

در « تفسیر علی ابن ابراهیم » از حضرت صادق ( ع) آمده است که : « اِنَّ فِی جَهَنَّمَ لَوادِیاً لِلْمُتَکَبِّرین یُقالُ لَهُ سَقَرُ ، شَکا اِلَی اللهِ شدَّهَ حَرِّه ، وَ سَأَلَهُ اَنْ یَتَنَفَّسَ ، فَاَذِنَ لَهُ ، فَتَنَفَّسَ فَاحْرَقَ جَهَنَّم » (10)

 

     یعنی : در جهنم وادی و بیابانی برای متکبران است که به آن سقر گویند ، به قدری گرم است که از شدت حرارت خود ، به خداوند شکایت کرد و از اوخواست که اجازه دهد تنفسی کند ، و خداوند اجازه داد ، و از تنفس آن ، جهنم آتش گرفت.

 

    البته شاید سئوالی پیش بیاید که آتش همین دنیا نیز چیزی از شیئی را که درآن افتاه باقی نمیگذارد و آن را از بین میبرد پس چه چیزی آتش جهنم ( سقر) را از آتش دنیا متمایز میکند ؟

 

     جواب این سئوال در تفسیر المیزان (جلد 25 صفحة 233 ) در توضیح آیة « لا تبقی ولا تذر » اینگونه داده شده است : « نه ، چیزی را باقی میگذارد و نه رها میسازد » این جمله ممکن است اشاره به این باشد کهآتش دوزخ برخلاف آتش دنیا ، که گاه در نقطهای از بدن اثرمیکند و نقطة دیگر سالم میماند ، وگاه در جسم اثرمیگذارد و روح ، ازآن در امان میباشد ؛ آتشیاست فراگیر که تمامی وجود انسان را در بر گرفته ، هیچ چیز را رها نمیکند . »

 

در تفسیر المیزان در توضیح همین آیه آمده است :

 

     « در جمله ، ( لا تُبقی ولا تذر) چون نفی ، به صورت مطلق آمده است و قید نکرده که چه چیری را باقی نمیگذارد و رها نمیکند ؛ اقتضا دارد که مراد این باشد که سقر ، نه تنها احدی از آنان که در آن میافتند را ، از قلم نمیاندازد و همه را میسوزاند ، بلکه در مورد هر فرد ، تمام اجزایش ( اعم از جسم و روح ) را در بر می گیرد ؛ برخلاف آتش دنیا که چه بسا برخی از آنچه در آن افتاده است را نسوزاند و یا شامل قسمتی از جسم نشود ( و یا مثلاً جسم را بسوزاند و روح را نسوزاند ) .

 

      شاید مراد از این آیه این باشد که احدی را زنده نمیگذارد و احدی را نمیمیراند در این صورت در معنای آیة زیر خواهد بود که می‏فرماید : « الذی یصلی النار الکبری ، ثمّ لایموت فیها و لا یحیی » بعضی هم گفتهاند معنای جملة لا تبقی و لا تذر ، این است که : سقر چیزی که در آن بیفتد را باقی نمیگذارد مگر آنکه هلاکش میکند ، وقتی هلاک شد به همان حال هم ، رهایش نمیکند بلکه دوباره زندهاش میکند تا باز شکنجه شود (11)

 

 

 

      درک چهارم « حطمه » است . در قرآن کریم 2 بار به واژة « حطمه » برمیخوریم (درسوره همزه ) ، خداوند وقتی می خواهد وضع کسانی که عیب جو و غیبت کننده و حریص به جمع آوری مال هستند را بیان کند ، میفرماید : « کَلّا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمه ، وَ ما اَدراکَ مَا الْحُطَمه ، نارُ اللهِ الْموقَده ، اَلَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأفْئِده » (12)

 

      یعنی : ( کسانی که مردم را در حضور و در غیابشان ، اذیت میکنند ومال جمع می نمایند و منتظر بیچارگی مردم هستند ، و خیال میکنند که برای همیشه در دنیا خواهند ماند ) چنین نیست ، ( این افعال زشت موجب می شود که) آنها را در حطمه میاندازند ( ای پیامبر ) تو چه میدانی حطمه چه جایی است ؟! حطمه آتشی است که خداوند ، بر افروخته است ، آتشی که از دل ها سر میکشد .

 

    « حطمه » که به گفته « مجمع ا لبحرین » نامی از نام های دوزخ (13) و صیغه مبالغه از ماده حَطْم به معنای درهم شکستن است (14) ( بعضی آنرا به معنای در هم شکستن اشیاء خشک دانسته اند) ، لذا به سال های قحطی ، حُطْمَه (که به فتح حاء نیز آمده است ) گفته میشود . بنابراین ممکن است نام گذاری این طبقة دوزخ ، به عنوان « حطمه » به خاطر آن باشد که آتش سوزانش ، همه چیز را در هم می شکند و متلاشی می سازد که شراره هایی ازآن بلند میشود که هر کدام به اندازه یک شتر است ، و رنگ آن شرارهها مانند رنگ شتران زرد رنگ است . (15) هرکس درآن آتش بیفتد چنان او را خرد میکند که مانند سرمه نرم میشود . و چون « روح انسان » از بین نمیرود ، هرچه جسم او مانند سرمه ، خرد و نرم شود ، دوباره بصورت اولیهاش بر میگردد . (16)

 

 

                درک پنجم « هاویه »است : وَاَمّا مَنْ خَفَّتْ موازینُهُ ، فَاُمُّهُ هاویه ، وَما اَدْراکَ ماهِیه ، نارٌ حامِیه (17)

 

   یعنی: امّا آن کسی که ترازوی (عمل) او سبک باشد ، پناهگاهش هاویه است و تو چه میدانی هاویه چیست ؟ آتشی است داغ و سوزان

 

     در قرآن کریم در یک مورد از دوزخ به عنوان « هاویه » یاد شده است در صفحة 571 مفردات راغب ، علت نام گذاری این طبقه به هاویه ، به این صورت بیان شده است : “ این واژه در اصل از ماده « هُویّ » به معنای افتادن و سقوط کردن از بلندی به پستی است ؛ هوای نفس را به این جهت هوی گفتهاند که صاحبش را در دنیا به پستیها میکشاند و در آخرت او را در هاویه می اندازد از

 

امام صادق ( علیه السلام ) و ایشان از رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل کرده است : کسانی که در هاویه میافتند به اندازة پیمودن هفتاد « خریف » راه ، در عمق هاویه سقوط میکنند هرگاه به انتهای هاویه رسیدند ، هاویه فوران میکند وآنان را به اندازه 70 خریف به طرف بالا میراند ، پس از رسیدن به بالای هاویه ، باز به طرف پایین سقوط میکنند واهل هاویه همینطور برای ابد عذاب میشوند . 181)

 

درک ششمِ دوزخ « سعیر » است . در قرآن کریم درمورد تقسیم بندی مردم ، درروز قیامت ، به این آیه برمیخوریم :         

 

« فَریقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَریقٌ فِی السَّعیر » (19)

 

 یعنی : گروهی در بهشت و گروهی در سعیر خواهند بود

      واژه « سعیر » 16 بار و به صورت جمع ( سُعُر ) 2 بار در قرآن کریم آمده است . این واژه که در اصل از سَعْر ( بر وزن فقر ، به معنای برافروختن آتش ) گرفته شده ، به معنای آتش شعله ور آمده است ، لذا سعیر به معنای آتش سوزان و ملتهب است .

 

      در سعیر سیصد چادر آتشین بر پا شده است ودر هر چادری سیصد قصر آتشین است ، ودر هر قصری سیصد اتاق آتشین است ، ودرهر اطاق ، سیصد گونه از انواع عذابهای آتشین ، که در آنها مارها و عقربهای آتشین و غل های جامعة (20)آتشین وزنجیرهای آتشین است ، و این است معنای گفتة خداوند متعال که میفرماید :

 

« اِنَا اَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ اَغْلالاً وَ سَعیراً » (21)

 

     یعنی : ما برای کافران سلسلهها وزنجیرها وغلها وآتش سعیررا مهیا کردهایم

 

       درک هفتم دوزخ « جهنم » است . از جهنم میتوان به معروفترین اسم برای کانون قهر و غضب الهی یاد کرد . « جهنم » از یک طرف نامی کلی و عمومی برای همة طبقات دوزخ است و از طرف دیگر نام مخصوص یکی از طبقات آن میباشد .

 

     « فلق » در جهنم است ؛ و« فلق » چاهی است که وقتی سر آن را برمیدارند ، آتش آن به شدت شعلهور میشود و فوران میکند ، این طبقه از بدترین طبقات دوزخ است و « صَعودا » نام کوهی است که در میان جهنم واقع شده ، وجنس آن از مس است ، و « اَثاما » رودخانهای از مس گداخته شده است که دراطراف آن کوه ، جریان دارد ، و این مکان از بدترین جاهای این طبقه است و             .

 

 

 

و عذاب آن از همه عذابها شدیدتر است . (22)

 

       شاید یکی از دلایلی که «جهنم » بیش از اسامی دیگر دوزخ ، در بین مسلمانان مشهور است ، این گفتار پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) باشد که فرمود : “درک هفتم دوزخ ، جهنم است که محل عاصیان امت من میباشد” (23)

 

     کلمه جهنم 77 بار در قرآن کریم تکرار شده است ، مثلاً در این آیه : « وَاِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعین » (24) یعنی : جهنم میعاد گاه همه آنهاست

 

    نقل است که بر سر در هفتم ( یعنی جهنم ) سه جمله نوشتهاند : از نفس خود حسابرسی کنید ، پیش از آنکه به حساب شما رسیدگی کنند و خود را ملامت و توبیخ کنید ، پیش از آنکه ملامت و توبیخ شوید و خداوند عزوجل را بخوانید پیش از آنکه بر او وارد شوید و دیگر قدرت و امکان خواندن اورا نداشته باشید . (25)

 

خداوند ما و شما را از عذابهای جهنم حفظ فرماید : ربّنا ءاتنا فِی الّنیا حسنة و فِی الْآخیرةِ حَسَنةً وَ قِنا عذابَ النّار (26 )

 

 

 

 

 

عذاب زنان در جهنم

 

امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید:

 

«روزی با فاطمه محضر پیامبر خدا(ص) رسیدیم، دیدیم حضرت به شدت گریه می کند.

 

گفتم: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله چرا گریه می کنی؟

 

فرمود:

 

یا علی آن شب که مرا به معراج بردند، گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم و از شدت عذابشان گریستم.( و اکنون گریه ام برای ایشان است.)

 

زنی را دیدم که از موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می جوشد.

 

زنی را دیدم که از زبانش آویزان کرده اند و از آب سوزان جهنم به گلوی او می ریزند.

 

زنی را دیدم که از پستانش آویزان کرده اند.

 

زنی را دیدم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقرب ها بر او مسلط است.

 

زنی را دیدم که کر و کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از سوراخ های بینی اش بیرون می آمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه قطعه شده بود.

 

زنی را دیدم که از پاهایش در تنور آتشین جهنم آویزان است.

 

زنی را دیدم که گوشت بدنش را با قیچی های آتشین ریز ریز می کنند.

 

زنی را دیدم که صورت و دست هایش در آتش می سوزد و امعا و احشای داخلی اش را می خورد.

 

زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود.

 

و زنی را به صورت سگ دیدم و آتش از نشیمنگاه او داخل می شود و از دهانش بیرون می آید و فرشتگان عذاب عمودهای آتشین بر سر و بدن او می کوبند.

 

حضرت فاطمه (س) عرض کرد:

 

پدر جان این زنان در دنیا چه کرده بودند که خداوند آنان را چنین عذاب می کند؟

 

رسول خدا(ص) فرمود:

 

دخترم زنی که از موی سرش آویخته شده بود، موی سر خود را از نامحرم نمی پوشاند.

 

و زنی که از پستانش آویزان بود، زنی است که از حق شوهرش امتناع می ورزیده.

 

و زنی که از زبانش آویزان بود، شوهرش را با زبان اذیت می کرد...

 

و زنی که گوشت بدن خود را می خورد، خود را برای دیگران زینت می کرد و از نامحرمان پرهیز نداشت.

 

و زنی که دست و پایش بسته بود مارها و عقرب ها بر او مسلط شده بودند، به وضو و طهارت لباس و غسل جنابت و حیض اهمیت نمی داد و نظافت و پاکیزگی را مراعات نمی کرد، و نماز را سبک می شمرد و مورد اهانت قرار می داد.

 

و زنی که کر و کور و لال بود، زنی است که از راه زنا بچه به دنیا می آورد و به شوهرش می گوید بچه تو است.

 

و زنی که گوشت بدن او را با قیچی می بریدند، خود را در اختیار مردان اجنبی می گذاشت.

 

و زنی که صورت و دستانش می سوخت و امعا و احشای داخلی خودش را می خورد، زنی است که واسطه کارهای نامشروع و خلاف عفت و عصمت قرار می گرفت.

 

و زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود، او زنی سخن چین و دروغگو بود.

 

و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج می شد، زنی خواننده و حسود بود.

 

سپس فرمود:

 

وای بر آن زنی که همسرش از او راضی نباشد و خوشا به حال آن که همسرش از او راضی باشد.

 

(داستانهای بحار الانوار، ج5، ص69؛ زبدة القصص، ص202.)

جهنم

 

 

 

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 37
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 104
  • بازدید کلی : 8,389